Monday, January 5, 2015

پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره*

داشتم آرد و تخم مرغ و شیر و اینها را با دستم ورز میدادم وسطش انگشتم فرو میکردم تو لزجی زرده . دلم اینجا نبود. صدای زوزه از کانال کولر می آمد محکم تر ورز میدادم. آردش را بیشتر کردم. از دستم جدا شد. دلم هنوز نبود. روش کیسه فریزر کشیدم گذاشتم زیر پتوم. نیم ساعت بعد برق رفت. صدای زوزه قطع شد. رفتم سراغش. خسته بودم دوست داشتم پتو را که کنار میزنم چیزی غیر خمیر ورآمده ببینم همه تمرکزم معطوف کردم به نون کنجدی پخته شده داغ. واقعا هم بعد ازینکه گفتم کن، منتظر بودم یکون شود. پتو زدم کنار. کیسه فریزر برداشتم. ستاره شده بود. دلم بود.

No comments:

Post a Comment