Wednesday, July 30, 2014

مسخره کردی ای یار

کف دستش را بو کرد و پشیمان شد از هر آنچه رفتن 
دوس دخدر داداشم به من میگه آجی. کلا هم دو سه بار همو دیدیم. آجی؟! کلمه ای که در موردش قبلا اگر قرار بود فکر کنم تصور میکردم  اهالی روستا به من که توی کلبه ام از بچه ها نگهداری میکنم بهشان درس اخلاق میدهم و شیرگاو میدوشم و به زحمت ازش ماست و کره میسازم سنم هم بالا رفته ولی نازا هستم؛ بگن
موسیقی که توی ذهنم است با نقش روی دامنم با چند ستاره که سطح فنجان قهوه میدیدم، راه افتاند هیبت شب را شکار کردند و دور لاشه اش را با ماژیک رنگی مشخص کردند که یاد همه بماند چه کسی مرد. و نه چه کسی کشت

گذاشتم از پنجره موج بیاید تو

با آقای فلانی قصد کردیم فعلا چند تا دیوار ویران کنیم بعد راجع به ستون ها جلسه بگذاریم

دونت ری ممبر

با همان صدای کشیدن گچ روی آسفالت کوچه پشت مدرسه حرف بزن. از آن سالها خیلی گذشته
از بالا که به جاده ها خیره میشوی اول چراغها میسوزند بعد تمام راه محو میشود. توی یکی از اینها عابری بود که می شناختمش. و این را یک جا نوشته بودم. فهمیدم که تو یواشکی خوانده ایش. قبلا دور کاغذ قهوه ای نبود

Monday, July 28, 2014

نقشه منم

شانه ی چپم را از زیر پونز بکش بیرون بگذار خون تا مرز قاره ها برود. اقیانوس ها کمتر آرام به نظر برسند. درد تمام شود

Saturday, July 19, 2014

تیغ بردار. خودت را جراحی کن. ته نخ بخیه ات را حتما بسوزان

 از بس نفس های بلندش را بیرون نداده بود چشم ها، لپ ها، گوشها، و کم کم همه ی صورتش باد میکرد تا وقتی تصمیم گرفت قبل ازینکه تمام بدنش بگیرد، یک نخ رنگی بردارد محکم ببندد دور گلو و کاملا از کالبد جدا کند. سر دیگر نخ را بگیرد دستش و شروع  کند توی ساحل دویدن

Wednesday, July 16, 2014

استاد دستم رو با مداد گرفت گفت نترس. اینجوری محکم بکش از کاغذ خجالت میکشی یا از خودت؟ 
.
.
ازینکه کسی به نقابم دست میزند حس خوبی ندارم

Monday, July 14, 2014

احساس میکنم زیاد فکر کردن به تو منو خوشگل کرده

Saturday, July 12, 2014

 اول گفتم بده با دستمال چشمت را ببندند بعد دور شو از صداها. و نورهای احتمالی.. من با مداد روی میز میزنم هر چه به دور شدن نزدیک  تر شوی شدید تر 
.
چند سال بعد بازی را برده ای و من هنوز یکسره به میز میزنم .
آنقدر دور شدی که نمیشنوی. که نمیفهمی برده ای . که نمی فهمی برای تو میزنم

Wednesday, July 9, 2014

گفتم یکی مثل دبرا رو میخوام تو زندگیم یکی که دارک پسنجرمو ببینه و بمونه؟ هولی شت من یک کثافت تمام عیارم خودم نـ میدونستم

نمیدونم چطور یک سریال میتونه سرنگ دستش بگیره و چند صد میل احساس بدبختی حقیقی به خونت تزریق کنه. فقط میدونم صبح با گلوی گرفته بلند میشم با چند تا مویرگ احتمالا پاره شده توی چشم. مال وقتی باید گریه کنی و نمیکنی وقتی باید فریاد بزنی و نمیزنی حتا بازوت رو هم گاز نمیگیری . یک جسم منبسط که اگر روی آب ولش کنی هی میره پایین تر حباب میفرسته ولی تقلا نمی کنه