که شب از مردمش هر چه داشتنیست میگیرد
Monday, September 23, 2013
Thursday, September 12, 2013
Friday, September 6, 2013
خودت میدانی اینها افسانه است. هیچ زنی نیمه شب خانه اش را ول نمی کند بیاید این گوشه ی صحرا بخوابد. آن هم مادر ترسوی تو. هیچ اسب مرده ای هم بچه نمی کند. نمیدانم چه هستی از کجا پیدا شدی اما آشکارا مثل ما نیستی. چشمت جهت یاب ندارد، بزرگ شدی یال ات مردانه است ولی هنوز وقتی سرتاسر دشت را تنها میدوی گم و کور میشوی نمیتوانی مسیر را برگردی. ازینجا برو
Wednesday, September 4, 2013
لیبریوم
چند تکه مهم و نامربوط را از بین حرفهای معمولی روزمره اش برداشته ام فرو کرده ام توی پر و پنبه های بالش م. شبها بجای زیر سر میگذارم روی صورتم خوابم طولانی میشود
Subscribe to:
Posts (Atom)