تا بود حرف پریده در گلو بود. سرفه ها تب دار و کیوسک های تلفن دو ریالی/دقیقه ای
Saturday, November 30, 2013
Thursday, November 14, 2013
مدامم بلع میدارد
این جور بعد از ظهرها کجکی می نشست روی صندلی آشپزخانه خرده نان ها را بازی بازی میجوید به خودش میگفت اگر در چاه کنار لباسشویی را بر دارد ممکن است گند کشیده شود به باورش. ممکن است هم نه. چندتا بهانه ی خوب هم داشت که نمی گذاشت امتحان کند.
Tuesday, November 12, 2013
سناریو
گفت همینجوری کتاب کادو نمیدن. گفتم کادو ندادم بخون برش گردون. صفحه اولش رو باز کرد گفت یه چیز بنویس معلوم بشی. تاریخ زدم گفت الان معلوم
شدی؟ یکم خودکار رو بین دو تا انگشتم چرخوندم که فکر نکنه خبریه بعد نوشتم من. خط زدم. نوشتم زن اهل دنیای تو بود.
Subscribe to:
Posts (Atom)