Friday, May 30, 2014

همه ی اضلاع بدنش مماس با دیوار بود

یکم دیگر بگذرد پهلوی پنجره اتاقم صخره سبز میشوم. ریشه اش میدود به آن سوی خیابان، که آسمانش با نگاه کردن تمام نمیشود

Monday, May 19, 2014

Hey Creatures

دهن منو صاف کنین قبل ازینکه دهنتون رو صاف کنم
گفتم ببوسمت مگرم درد اتفاق

Sunday, May 18, 2014

وقتی داری حرف میزنی به این فکر نمیکنه که چی میگی. به این فکر میکنه که چی باعث شده اینارو بگی. اینطوری هم کیف داره هم ترس

Monday, May 12, 2014

Sunday, May 11, 2014



بعد از ظهر بود از فرعی پیچید جلوم و چراغ ماشین شکست پیاده شدیم خیلی معذرت خواهی کرد مدارک را جابجا میکردیم که گفت امروز حالم خوش نیست هوا هم مزید بر علت. داشتم حساب میکردم چندم اردیبهشت مانده ام مگر، که با شست و اشاره اش چشمهاش را مالید ادامه داد همه جا را مه گرفته بود ندیدم. توجیه شده بودم مدارکش را پس دادم

Saturday, May 10, 2014


- نه نمی ترسم. حالم از هر وقت دیگه ای واقعی تره. و این منو میکشه ناخدا 

در درزهای من دانه ای

عود کرده بودی و باید می بُریدمت
و کُند بود 
و کُند بودم
تا همه ی دور. تا نهایت مسیر
خوب چکه میکنی
خوب تمامم .. 
 

Tuesday, May 6, 2014

وقتی توی مرحله ی بعد داری گلوی اژدها را گاز میزنی و تمام حواست به جون های مانده ات هست. نمی توانی به کسی که مرحله ی قبل موقع پریدن از روی برگ های شناور افتاد توی حجم مذاب و آتش و تمام شد؛ بگویی من هم آنجا بودم. میفهمم.
 هنوز عادت دارم گوشم رو بچسبونم به پنجره های سرد و منتظر بشم یکی از پشتش با مته وارد بشه همه ی حباب ها رو بترکونه و وقتی تموم شد، باورش بشه چیزی جز این نبودم.
نبوسیده میشناسمت ولی اونقدری عوضی هستم که وقتی میپرسی بهت نمیگم چه جوری ای. که فرصتی که بخوای ثابت کنی اونجوری که فکر میکنم نیستی رو بگیرم. 
بدون توضیح محکم ترم 

Friday, May 2, 2014

test

اگر قرار بود بین انتخاب کردن و انتخاب نکردن یکیو انتخاب کنم انتخاب نکردن رو انتخاب میکردم که به ریتم مثبت منفی جمله بیاد. حالا اگه قرار باشه بین انتخاب کردن، گردالی توپر، انتخاب نکردن، مربع تو خالی، با دوران پادساعتگرد چیزی انتخاب کنم. میرم بعدی

در خصوص عموم؟ در عموم خصوص؟ هر دو؟ هیچکدام؟ تف؟

هسته مرکزی زندگی (یا اونچه به زندگی موسوم است) من درست همون تفکر زمانی که هنوز مدرسه نمی رفتم مونده . و با اینکه تا بحال انفجارات زیادی هم رخ دادم نه تنها نابود نشده بلکه همه در گرو رشد تریجی همون هسته اتفاق افتادم. مطلب چرت به نظر میرسه و احتمالا دلیلی برای ذکرش وجود نداره اما کشف مساله تازگی که داره. برای خودم اقلکندش. میخوام همین وسط عمیق شین رو یک پروسه یک ساله از یک موجود زنده. اینکه میگم زنده در خصوص عمومه وگرنه بعضن به کنه پروسه یکساله یک ماده مرده هم دقیق شدن جواب داده  
بعد هر چی تو ذهن تون شکل گرفت؛ کل اون تصویر یکسال رو بریزین تو قیف از ته ش ببینین چی در میاد. یکسال دیگه رم همینکار کنین یکسال دیگه رم. هر چی سال های بیشتری آزمایش کنین خب نتیجه مستندتر. 
برا من چیزی که بیست و پنج سالگیم اومد بیرون همون موجودات فضایی بودن که پونزده سالگی م میومد. که پنج سالگی م. ما سه تا بودیم با همین یک راز. جدیدنا از یکیمون پرسیدم از تو قیف چی در میاری گفت خامه کیک فرفری گفتم غربتی میشی سفینه قورت نمیدی دیگه یعنی. خندید برامون. جم کردیم دست و پامون رو از بحث.
همین جدیدنا حس میکنم اسید باتری جای خون تومه بدین نحو که خورده شدم توسط سیال جاری توی خودم ولی همین وضعیت ناپدید و تمامن خورده شده هنوز از قیف آدم فضایی میده بیرون یالعجب/ 

اینجور وقتا کف پام موج تولید میکنه. موهام رو شونه میکنم دراز دراز میندازم تو آب سبز میشه میپیچه دور مچم .یادم می افته دریا برا من چه ماده چه مفهومش؛ تعریف نشده ست. و این مزیتشه. خاصه وقتی زیر نویس بره فیش اند فلای..انگار مولکول های آب دست بشن بزنن تو صورتت از دایره حواست جدا شی پرت شی یک گوشه بلور شی و ته نشین. از جای جدیدت راضی ترم باشی. بلور خسته نمیشه. حداقل اینطور امیدوارم.