Friday, January 31, 2014

پراید از پرنده می آمده

لواشک های خانگی بی مصرف دندان کند کن. نظرم امروز راجب شان همین است
ریحانه شوخی نکرده بود. واقعا عروسی میگیرد
زمستان خیلی لفت ش میدهد آدم را لخت کند حالا یا بلد نیست .
حلزون هام مردن بدون مراسم خاصی خاکشان کردم 
دارم یاد میگیرم دوست نداشته باشم بعدش میخوام به رقیه هم نشان بدهم
نه اتفاقن سرم خیلی شلوغ و ریدمان است.

Thursday, January 30, 2014

Not as a loser


یادم باشد قیافه ی پشیمانت را از یاد ببرم از یاد ببرم از یاد ببرم از یاد ببرم از یاد ببرم

یک بازی میکردیم که باید توش طرفین یکی در میان و پشت هم از هم سوال هاشان را بپرسند. و خب ما هم باید بدون فکر و خیلی سریع جواب سوال ها را میدادیم و الا می سوختیم. چون آنقدر سریع نمی شد دروغ گفت توی دلمان کیف میکردیم از بر ملا شدن رازهاش. این را گفتم که بگویم بالاخره یکجای بازی پیش می آید که یکی مکث می کند تا جواب بدهد و طبعن میسوزد هم. اما نه آنقدر که روبرویی اش

Monday, January 27, 2014

به تو هیچ اعتراضی نیست. زه ببند و خون بریز و خاک به پا کن. و اگر توانستی آنچه از خودت در دلم دارم را بکش

Sunday, January 19, 2014

کوله و ترس و سایه اش را

کاشکی واقعن مال خودت بود. واقعن بود. و میدید داری یکبارکی خالی میشوی از هر آنچه مفهوم. میشد بهش گفت لطفنی تا یکجای مسیر بار و بندیلم را تو برام بیار.
خودش حالی اش بشود از ضعف نیست.از قبل هم یادش باشد هیچوقت توی کوله ت چیز مهمی نداشته ای که بخواهی اش. فقط تنهایی میترسی. و نه اینکه از تنهایی بترسی.
میشد بهش گفت ترسم شبیه سایه ت قد کشیدنی ست.
و قبول کند که ازت بگیرد.


Saturday, January 18, 2014

..یک لحظه، یک لحظه ی دیگر صبر کن. سگک پشت پیراهنم اذیتم می کند
خب. الان آماده ی آماده ام. گولم بزن

Saturday, January 11, 2014

فرصت را کور کنید. با سلاح گرم

به راحتی می توانست قبل از تسلیم شدن تخریب کند و مطمئن باشد عواقبی نخواهد داشت. ولی تنها یک قسمت از خودش را که میخواست به همان روش دلخواهش بمیرد، جا گذاشت. و ادامه داد
نابلد ولی همه چیز خیلی برازنده اش بود؛ جز چشم ها، که از تن جدا می نمود. هرشب که تمام قریه یکجا فرو می رفت توی آب؛ سیاهی ها شناور میماند. بعدها گفتند زن شیدایی اش اهل نبود. از جایی می آورد که گهواره نداشت