Thursday, January 30, 2014

یادم باشد قیافه ی پشیمانت را از یاد ببرم از یاد ببرم از یاد ببرم از یاد ببرم از یاد ببرم

یک بازی میکردیم که باید توش طرفین یکی در میان و پشت هم از هم سوال هاشان را بپرسند. و خب ما هم باید بدون فکر و خیلی سریع جواب سوال ها را میدادیم و الا می سوختیم. چون آنقدر سریع نمی شد دروغ گفت توی دلمان کیف میکردیم از بر ملا شدن رازهاش. این را گفتم که بگویم بالاخره یکجای بازی پیش می آید که یکی مکث می کند تا جواب بدهد و طبعن میسوزد هم. اما نه آنقدر که روبرویی اش

No comments:

Post a Comment