Wednesday, November 5, 2014

ابر میشود

هنوز تا هوای مه گرفته روی بالکن اش سرد میشود؛ چشم اش را از آسمان برمیدارد، می اندازد به رخت آویز کناری. دستش را توی جیبش میکند سر انگشت اشاره اش را میگذارد لای نوک پرستو آرام بگیرد. بعد هرآنچه تو سینه اش جمع کرده فوت میکند بیرون

No comments:

Post a Comment