Monday, November 17, 2014

از کنار باد بی محل رد میشم و تنه میزنه بهم. تعادلم رو از دست میدم. یدونه گرگ از درونم ول میکنم بره ببینه چیکار میتونه بکنه باهاش. نشستم پشت فرمون ضبط رو کم میکنی میگی این صدای کلاچ اذیتت نمیکنه چرا نمی بری چک آپ میگم چیزی نمیشنوم. میگی آها. گرگ چنگولاش تمیزه نتونسته کاری کنه سرخورده و وحشی تر برگشته کنار بقیه. میگم پولات رو چرا اینجا نگه داشتی وقتی خودت نیستی همش ببر اونجا. زندگیتو بکن. میگی هیچ جا اینقد سود نمیدن. صدا رو خودم زیاد میکنم میگی تو باز سرماخوردی. میگم نه بابا خوب شدم تازه. میگی تو دماغی پس چرا. میگم صبای پاییز اینطوری ام فک کنم. میخندی میگی نرو این روزا پارک. آلوده ست هوا بابا. باد این دفعه یک عالمه قاصدکای گنده و خاکستری میاره میریزه رو شیشه روبرو برف پاک کن میزنم. دخالت میکنی چون فک میکنی شیشه رو میخواستم بشورم و اشتباهی زدم. میگم کثیف تر شد که. میگی زندگیه دیگه. 




No comments:

Post a Comment