Monday, November 3, 2014

درون رابطه مان زنبق بود

هر روز بریده شدم بعد چند سال همسایه پایینی از سقفش خون آمد. ترسید. رفت و خانه متروکه شد همچنانکه میپسندیدم
.
روی سطح رقیق اتاق؛ آینه گذاشته بودم لباس های مرتب میپوشیدم و لبخند میزدم. چشمم نمیدید. نه قرمزی نه لباس نه خودم نه
 شیارهای عمیق رویش
.
 بدون اینکه بخواهم یا حتا بفهمم وضع اینطور بهتر میشود، از سر اتفاق، در و پنجره ها را باز کردم همه چیز بیرون ریخت جز 
خرده های تیز و بلور گلدان که در آغاز بود. و عفونت
.
درون رابطه مان زنبق هست هنوز

No comments:

Post a Comment