Friday, November 21, 2014

هــی بیب ِ . ایتز یور ترن. گو آن د استیج. دن دای لیترالی

 از صبح قسمتی از کارهای مهم جهان را انجام دادم گشنه تر شدم ولی حال گشنگی نداشتم. پس نشستم. با ذهنی آکنده از شیشه پاک کن اندکی به آسمان کثافت پرداختم. خسته تر شدم . چند دیقه بعد تابه نیمرو برداشته بودم با شیشه خیارشور و زیتون گذاشته بودم جلوم. سیر بودم. دهنم بوی فلفل سیاه گرفته بود. به آبله ی گوشه فاکفینگرم نگاه عمیقی کرده بودم و در آخر به همان مرزهای . بطالت دیشبی برگشته بودم. خیلی شبیه به جانوران منقرض عهد عتیق

No comments:

Post a Comment