Wednesday, November 19, 2014

رفته بودم یک مدل جدید ارائه کنم پای تخته نمیدونم چی بهم الهام شد که احساس کردم خودم گویاتر از تصویر نرم افزارم. دکمه زدم پرده پاور پوینت رفت بالا ماژیک سبز و مشکی برداشتم تمام سعی ام کردم با چند تا گردالی و خط  منظورم رو برسونم. یه جا دست به سینه واستادم با اعتماد به نفس پرسیدم حالا فک میکنین این شبیه ترین مکانیزم به چیه؟ یکی از اون ته گفت فولکس . خیلی جدی و بدون مقصود تمسخر. بقیه به انضمام استاد بد نگاش کردن ینی وقتی یه خانوم محترم داره بحث علمی میکنه مزخرف نگو مرتیکه. حالا کار ندارم از اون فاصله نقاشیم بهش شباهت داشت یا نه کار هم ندارم که چقدر بعدش زر زر کردم و انگار نشنیدم حرفش رو. مساله اینه که الان سه چهار ساعت گذشته من هنوز پیاده نشدم همه چی سیاه سفیده. دهه هم سی. صندوق عقب هم یک سبد توش ساندویچ کوکو با فلاسک. سر هر پیچ یک دور چپه میشه

No comments:

Post a Comment