Tuesday, December 2, 2014

در دسته بندی جانوران، تهران جزء خزندگان مهره دار خونسرده

اون لکه ابری که همیشه بالا سر من تو آسمون هست هر جا میرم میاد. سوار اون بودم اولش. داشتم از اسکله دور میشدم خوردم به یه خانوم چاقالو گفت جلو تو نگاه کن خانووم. جلوم نگاه کردم سورمه ای صاف و بیکران بود خانومه رفته بود من ادامه دادم. چراغای کنار خیابون روشن شد. نورش افتاد رو رعشه ی آب کنار پارو. بعدش دیگه دستام خسته شده بود. رها کردم چشام بستم. تو گوشم ادل داشت میخوند. گوش نمیدادم؛ اسمش رو روی گوشی دیدم فهمیدم اونه روم نشد قطع کنم درسته که فضا خصوصی بود ولی اونم خودی بود بهرجهت. آخرش دوباره جلوم نگاه کردم هیچی نبود. نه خیابون نه آب نه آدم نه پل نه لکه نه ادل. خیلی دور شده بودم

No comments:

Post a Comment