Saturday, December 27, 2014

زمان مست

هفت صبح از خواب بیدار شدم یک چشمم نمی دید. نمیدونم شایدم میدید ولی چون چند وقته دارم فکر میکنم بدون یکیش کدوم قسمت از محیط دورم نقطه ی کورم میشه که بعضی چیزا رو بذارم اونجا، اینطوری شد. مثلا مامان دیروز سر میز گف اون شور رو بده من. بدون چرخش گردن گفتم کدوم شور؟ گفت واه جلو چشته. نبود ولاه نبود، حالا بقیه چرا بد نگا میکنن. آدم شاید هدفش از تمرین یک چشمی این چیزهایی مسخره نباشه. شما چی میدونین اصن. غذاتونو بخورین. مگه همه گل کلما رم خوردین من چیزی گفتم؟ هیچ چپ نگا کردم؟ البته اینم بگم که جواب نداد آخرم. گزینه ی بعدی م حذف کردن گردن به بالا بود. تمرینشم سخت تر بود. خیلی. خیلی ها. ولی ذهنم تو قبلی مونده بود کاریشم نمیشد کرد احتمالا چون تو بعدیش وجود نداشت. بعبارتی ساعت هفت صبح اولین روزِ تمرین فیل شدم. بعبارتی دیگه ات د بیگینینگ آو د ویک، مای مایند سد ویک آپ اند کیس مای اس هانی. سو آی کیسد ایت لیترالی.
فردا موعد آخر تحویل پروژه ست من دارم به حرکت کرم خوشگل تو برگه زردآلوم دقت میکنم یک رشته باریک از موهامو پیچیدم دور دماغم وسطش به دفتر دستکم نگاه میکنم و صدا سگ میدم.  سگی که سه چهار تا شکارچی محاصره ش کردند و یک چشم بیشتر نداره.

No comments:

Post a Comment