Thursday, December 25, 2014

all walls are great if the roof doesn't fall

آدم ها وقتی خیلی طولانی تنها مونده باشن دیگه براشون غمگین نیست. یک خلوتی که پیدا میکنن لزومن مث الباقی انسان های تازه به دوران تنهایی رسیده ی ندید بدیدِ غصه دار توش فقط گریه هاشون نمیارن بکنن فقط آه و سیگار نمی کشن فرو نمی رن. ممکنه ببینین یکی تا کمر خم شده از پل روی رود صدای قهقهه ش میاد. جلو میرین می بینین نه گوشی دستشه نه کس دیگه ای. یعنی تو اون خلوته یاد گرفته برقصه، آواز بخونه، سیب گاز بزنه، سنگ پرتاب کنه، برا قمری هاش از خونه دونه بیاره بپاشه، زندگی کنه. اینها یک سمت قضیه ست سمت دیگه که با نور لیزر بهش اشاره میکنم اینه که اون خلوته، اون بیرونِ دنج بعد یک مدت فردیت پیدا میکنه. با انسان پیر میشه بطوری که تو پیری خودت رو نمی بینی ولی اون پل روی آب رو میبینی که فرتوت شده یک گوشه ش ریخته گوشاش سنگین شده و چند هفته ست اولش تابلو زدن رفت و آمد از روی پل ممنوع. دو تا الوار هم زدن سرش برا کسی که بلد نیست بخونه. یا خودش میزنه به بلد نبودن.از محلی های اونجام میپرسی میگن شهرداری زده با دست یک راه دیگه م نشون میدن که به اونور پل ختم میشه انگار که اون ور پل مقصدم باشه. حالا بیا به شهرداری حالی کن من فرق دارم. ما زبون هم رو میفهمیم. قدیمی هم ایم

No comments:

Post a Comment