از بس نفس های بلندش را بیرون نداده بود چشم ها، لپ ها، گوشها، و کم کم همه ی صورتش باد میکرد تا وقتی تصمیم گرفت قبل ازینکه تمام بدنش بگیرد، یک نخ رنگی بردارد محکم ببندد دور گلو و کاملا از کالبد جدا کند. سر دیگر نخ را بگیرد دستش و شروع کند توی ساحل دویدن
No comments:
Post a Comment