Saturday, July 12, 2014

 اول گفتم بده با دستمال چشمت را ببندند بعد دور شو از صداها. و نورهای احتمالی.. من با مداد روی میز میزنم هر چه به دور شدن نزدیک  تر شوی شدید تر 
.
چند سال بعد بازی را برده ای و من هنوز یکسره به میز میزنم .
آنقدر دور شدی که نمیشنوی. که نمیفهمی برده ای . که نمی فهمی برای تو میزنم

No comments:

Post a Comment