عاج
Thursday, August 14, 2014
سرم را بلند کردم ساعت بعد از ظهر بود ولی یا نور نشانه گرفته بود و داشت به چشمم میریخت یا از چشمم داشت خارج میشد نمیفهمیدم. دستم را گرفتم به لبه. هیچ چیز نمی لرزید از چند نردبان روی هم بالا آمدم حالا تقریبا میدانم کجای من ایستاده ای
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment